اینجا
دانشگاه است
اینجا دانشگاه است
فرغونی خواهم ساخت
خواهم انداخت به این جاده پر پیچ و خم دانشگاه
دور خواهم شد از این جایگاه سرویسها
که در آن هیچ اتوبوسی نباشد بهرما پشت صحرا جایی است که دانشگاه است
و در آن درس همی خوانند انسانیها
فرغونی خواهم ساخت
نصب شاید کردم دزدگیری سر شاه چرخ جلو
تا بیاید گاه صدای عالم گیرش
و همه مست و شیدا بشوند
فرغونی از کلاس، خالی ودلی پر از عشق پژو..
همچنان خواهم راند
من موبایلی دارم، دم گوشم هر دم
ماشین حساب داداش جان است
من درس ایما و اشاره از پشت نرده را
بیست میگیریم، بیست
فرغونی خواهم ساخت